.. بی تو تنهایم

ای صدای ریزش باران عشق

بی تو تنهایم و تو را می خوانم

با دلی که از احساس عشق به اندازه ی شهد گل های بهاری پر است

وبا صدایی که از ترانه ی بارا ن تهی است

بی تو تنهایم

در سکوتی از جنس فریاد و خواستن

در زندانی که هر لحظه تنگ تر می شود

در رویایی که تو در آن خورشیدی

برگرد که کودکی به هرم دستان بی نیاز تو محتاج است

برگرد که احساسی بی تو از ابر ها دور است

بی تو تنهایم

آیا حرفی برای گفتن داری ؟

نظرات شما عزیزان:

محسن

ساعت22:09---9 خرداد 1390

[وب سایت]

عالیه.به وبلاگ من هم یه سری بزن.نظریادت نره...

باران

ساعت7:37---9 خرداد 1390

[وب سایت]

آن روز باران می بارید ...

من در امتداد خیابانی خلوت می رفتم ...

کسی نبود حتی سایه تنهایی هایم ...

خودم را سپرده بودم به لحظاتی که بارانی بود ومن دلتنگ عبوری سبز ...

نمی دانستم کجا می روم اما ...

فقط می دانستم که به دنبال ردسبزی از تو بودم ...

کجا زندگیم هستی که هر چه می گردم پیدایت نمی کنم ...

آغو ش بگشا که من در التهابی گس می سوزم ...

بیقراری هایم را بیا و با خودت ببر ...

قلم به بی ربطی لحظاتی می نویسد که خط خورده اند ...

مرا دریاب ...!

باران

ساعت7:35---9 خرداد 1390

[وب سایت]

من فکر می کنم تو

آنقدر مهربانی

که توپ های کوچک بازی

تصویر های صامت دیوار

و اجتماع شیشه ایی فنجان ها . حتی

از دوری تو رنج می برند

و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟

اینجا که ساعت و آیینه و هوا

به تو معتادند

و انعکاس لهجه شیرینت

هر لحظه زیر سقف شیفتگی هایم می پیچد...

باران

ساعت10:59---6 خرداد 1390

[وب سایت]

چقدر زود دیر میشود
مثل اینکه روز تمام میشود
تمام خاطره هایم پر
سکوت هر شب و صد خیال و رویا پر
مثل اینکه تنهایم
مثل اینکه آرامم
با تمام خستگی هایم
مثل اینکه بیدارم....
دیر میرسم و زود میروم
میدانم
هنوز بی جواب میروم
میدانم
تمام لحظه های بی من را
تو میسپاری به یاد
میدانم..

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: